سلنا نفس مامان و باباسلنا نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

پرنسس سلنا

روزانه های دخترم

عزیزم الان که دارم برات مینویسم 1 سال و 1 ماه و 27 روزه هستی خیلییییییییییییییییییییییی بچه ی مهربونی هستی و کمی شلوغ و همین طور به شدت کنجکاو با کنجکاوی فراوان هرچی داریم و نداریم رو  از کشوها ی کمد و کابینت وخلاصه هرجایی که دستت برسه میریزی بیرون مامانی قربون کنجکاویت بشه خلاصه چیزی تو خونه نیست که از دست شما در امان باشه . پیشرفت های زیادی تو صحبت کردن به دست آوردی کلمات جدیدی که تو این ماه یاد گرفتی: سه - چار(چهار) - پنج-شش - ده- چشم -پا - پر(تو بازی کلاغ پر میگی)- عمو- سارا(اسم عروسک مورد علاقه ات) -چای- ننی(نی نی) دیگه بعضی مواقع میتونی نیازهاتو به زبون بیاری وقتی آب میخوای میگی آپ هروقت شیر میخوای میگی ماما شیر و ...
30 تير 1393
1067 13 17 ادامه مطلب

عکس های 13 ماهگی سلنا(سری دوم)

دخمل مامان مشغول آشپزی اینجا داری با ماست رو کاغذ نقاشی میکشی هرموقع بالش ببینی میای و روش لالا میکنی چهار تا و گاهی هم تعداد بیشتری از مکعب هات رو میتونی روی هم بذاری اینم دخمل بلای ما مرحله به مرحله ...
26 تير 1393
1520 15 24 ادامه مطلب

سلنا جونم راه افتاد . . . دلم به تاپ تاپ افتاد

بالاخره نفس مامان و بابا شروع به راه رفتن کرد خیلی وقت بود که انتظار یه همچین روزی رو میکشیدیم هر روز کلی تاتی تاتی میبردیمت تا اینکه بالاخره در تاریخ 93/4/16 روز دوشنبه شب بعد از اینکه از خونه ی بابا بزرگ برگشتیم شما شروع کردی به راه رفتن و کلی من و بابایی رو ذوق زده و خوشحالمون کردی و اشک شوق رو مهمون چشمامون کردی. خیی بامزه راه میری گاها قدم هات استواره و نمی افتی ولی گاها قدم هات لرزونه و می افتی  به محض افتادن کف دو دستتو میذاری روی زمین دوباره بلند میشی و باز شروع میکنی به راه رفتن ،وقتی من یا بابایی کمی دور از شما وایمیستیم و بغلمون رو برات باز میکنیم در حالی که دو تا دستاتو میگیری جلوت با عجله میای به سمتمون و خودتو میندا...
20 تير 1393

عکس های 13 ماهگی سلنا(سری اول)

میخوام تاتی تاتی برم تا برسم به سر سره ام آخیش رسیدم به سر سره ام این بالا چه کیفی داره حالا برم یکم هم تاب بازی بکنم به به چقدر خوش گذشت بهم حالا دست دست زود باشبن واسم دست بزنین حسته شدم بشینم یکم خستگی مو در کنم برم یکمم با اسباب بازی هام بازی کنم بذار برم ببینم اون طرف چه خبره؟ مامانی این چیه؟ وای شمعدون افتاد مامانی اصلا ناراحت نباش الان خودم درستش میکنم یک روز در پارک خونه ی خاله سمیه(دوست مامانی)شما و مبین جون(خواهر زاده ی خاله سمیه) من اصلا دوست ندارم جوراب پام باشه چرا آدم رو تو شرایط...
12 تير 1393
2105 18 28 ادامه مطلب

روزانه های دخترم

عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم 1 سال و 1 ماه و 5 روزه هستی هفتمین دندونت رو هم 1 تیر ماه در آوریدی تازگی ها توانایی های زیادی تو صحبت کردن به دست آوردی و بیشتر کلماتی که من و بابایی میگیم رو شما هم بلافاصله بعد از ما تکرار میکنی کلماتی که تو این ماه یاد گرفتی: اد(ادو) - آپ(آب) - تاب لغت نامه ی سلنا کوچولو تا این لحظه:(کلماتی که در این چند ماه  اخیر یاد گرفتی) بابا-ماما-دای دای-جیز(چراغ)-جت(در زبان ترکی به معنی برو)-ج(به معنی بیا)-آچ(باز کن)-آپ(آب) -تاب-پوفه(غذا)-اد( همون ادو که موقع دالی بازی میگی)-نه-نان-دردر-آت(به معنی بنداز)-شیر چند هفته قبل (93/3/23) تونستی یه برج با دو مکعب بسازی و کلی منو خوشحالم کرد...
8 تير 1393
1161 17 17 ادامه مطلب

دخترم 13 ماهگیت مبارک

13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه با تو بودن 13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه مادر تو بودن 13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه لحظه ها رو با تو سپری کردن 13 ماه یعنی 1 سال و 1 ماه از بهترین و تکرار نشدنی ترین روزهای عمر من چقدر این یک سال و فلان ها برایم شیرین است دیگر صحبت از روز نیست،حرف از ماه نیست پای سال به میان آمده و این یعنی من و تو آشنای دیرین شده ایم،به هم خو گرفته ایم،با چشم هایمان با هم حرف میزنیم فرشته ی کوچکم 13 ماهه شدی من که این 13 ماه را زندگی نکردم عاشقی کردم چقدر خوب و شیرین است که روزگاری نه چندان دور خودت مادر خواهی شد و تمام این حس ها را لمس خواهی کرد چه باور نکردنی بزرگ و بزرگ تر میشوی...
3 تير 1393
1727 14 22 ادامه مطلب
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنسس سلنا می باشد